دوروتيا لانگ، عکاس آمریکایی و يكى از پیشگامان عكاسى مستند قرن بیستم، در تاريخ ٢٦ مى 1895 در هوبوكن نيوجرسى متولد شد. والدين او كه به اهميت آموزش واقف و به امور فرهنگى علاقه مند بودند، زمينه ى لازم براى آشنايى او و برادرش با منابع هنر را فراهم مى آوردند.
در سال ١٩٠٢ ، در هفت سالگى دچار فلج اطفال شد و حتى پس از بهبود بيمارى ضعف پاى راستش بر جاى مانده و موجب اختلال در حركت او گشت.
او همیشه بر تاثیرات این اتفاق بر زندگی اش تاکید داشت.
“فلج اطفال مهمترين اتفاقى بود كه برايم افتاد، اتفاقى كه مرا شكل داد، موجب هدايتم شد، كمكم كرده، و از من إنسان ساخت.”
پنج سال بعد پدرش خانواده را ترک کرد. او هرگز پدرش را بخاطر این تصمیم نبخشید. حتی بعد ها در سال 1918 نام خانوادگی پدرش ناتزهورن را از نام خود حذف کرد و نام خانوادگی مادرش را برگزید.
پس از جدايي والدينش، نزد مادربزرگش سوفى نقل مكان كردند، علاقه سوفى به أمور زيبا در ايجاد سليقه و زيبايى شناسى دوروتيا بى تاثير نبود.
او كه علاقه چندانى به آموزش هاى آكادميك نداشت، پس از دبيرستان با وجود مخالفت مادرش تصميم گرفت عكاسى را دنبال كند.
در جستجوى كار، نزد آرنولد كنث كه يكى از موفقترين عكاسان پرتره در ايالت بود رفته و به عنوان مسئول پذيرش استديو او استخدام شد. طى اين همكارى او بسيارى از مهارت هاى تجارى و همچنين نكاتى از روتوش و چاپ عكس آموخت.
وى تحصيلات خود را در رشته عكاسى در دانشگاه كلمبيا ادامه داد. در دوران تحصيل كلاس هايى با كلارنس وايت، عكاسى پيرو پيكتورياليسم و هم دوره آلفرد استيگليتز، گذراند و پس از آن با عكاسان متفاوتى كار كرد
در سال ١٩١٨ دوروتيا به همراه دوستش قصد سفر به دور دنيا كردند؛ اما پس از رسيدن به سان فرانسيسكو و با توجه به بودجه كمى كه داشتند، ناچار به سكونت شده و به جستجوی کار پرداختند سپس دوروتیا در بخش عکاسی یک فروشگاه مشغول به کار شد. .
با كمك دوستان هنرمند جديدش و گسترش ارتباطاتش با سرمايه داران، گالرى داران و ثروتمندان او توانست در ٢٤ سالگى استديو عكاسى پرتره خودش را تاسيس كند.
در اين دوره عكاسى براى او صرفاً جنبه ى تجارى داشت؛ در سال ١٩٢٠ استديوی او به اوج رونق و شهرت خود رسيد و به محلى براى رفت و آمد قشر مرفه و جايى براى گرد آمدن هنرمندان و روشنفكران سان فرانسيسكو بدل شد. به همين ترتيب بود كه او با مينارد ديكسون، همسر اولش، در استديو خود آشنا شد؛ ديكسون كه هنرمند و نقاش معروفى بود به منبع الهام دوروتيا تبديل شده و به او يادآورى كرد كه چگونه إنسان ميتواند با ارزش هاى خودش زندگى كند
او همراه مينارد به نيو مكزيكو و جنوب غربى آمريكا سفر كرد و اينگونه با بخشى از جهان كه با آن آشنا نبود و مردمان آن مناطق مواجه شد. مقاومت آن مردمان مقابل فرهنگ مدرن، او را مجذوب خود كرد. این سفر موجب بیدار شدن روح جستجوگر او و توجهش به خارج از استدیو شد.
با آغاز ركود بزرگ آمريكا به علت سقوط بازار سهام، بروز بحران اقتصادى و خشكسالى عظيم، چالش هاى بسيارى براى مردم ايجاد شد؛ او كه شاهد تاثير مشكلات مالى و اقتصادى بر زندگى مردم آمريكا بود، مى دانست كه ديگر عكاسى پرتره او را راضى نخواهد كرد، پس راهى خيابان هاى سان فرانسيسكو شده و شروع به مستند سازى و عكاسى از مردمان بى كار، فقير و بى خانمان در حال پرسه زدن در خيابان ها كرد.
در این مسیر او به تجربه ی تکنیک های جدید و ترکیب بندی های ساده و تاکید بر فرم پرداخت.
در سال هاى ١٩٣٣ و ١٩٣٤ او به عكاسى از تظاهرات مردم آمريكا و اعتراضات باربر ها پرداخت؛ ويلارد ون وايك، يكى از همكاران لانگ كه تحت تاثير عكس هاى او قرار گرفته بود، براى اولين بار عكس هاى دوروتيا را در گالرى اش به نمايش گذاشت.
برگزارى اين نمايشگاه اسباب آشنايى او با اقتصاددان آمريكايى، پاول تيلور شد. در اكتبر همان سال آن ها در پروژه اى تحقيقاتى براى ستاد مديريت بحران ايالت كاليفرنيا، به مستند نگارى شرايط كارى كارگران مزرعه ها پرداختند. اين همكارى تاثير بسيارى بر وى گذاشت و دركش از موضوع عكاسى را گسترش داد؛
ديگر موضوع عكس گرفتن از أفراد نبود بلكه اينبار به تصوير كشيدن بخشى از جامعه بزرگ آمريكا مطرح بود.
از آن پس او به عنوان يك عكاس مستند ماهر شناخته شد.
ركود بزرگ زندگى مشترك او و مينارد را هم تحت تاثير قرار داد. آن ها كه ديگر از زندگى مشتركشان راضى نبودند با چالش هاى بسيارى مواجه شدند، بروز اين مشكلات و هم زمان، علاقه ى مشتركى كه ميان او و پاول ايجاد شده بود، موجب شد در نهايت دوروتیا و پاول در سال ١٩٣٥ ازدواج هاى قبليشان را به پايان رسانده و در دسامبر همان سال با هم ازدواج كردند.
از دیگر فعالیت های مشترکشان که از اهمیت بسزایی در رزومه کاری او برخوردار است، باید به همکاری با اداره حفاظت کشاورزی که مسئول رسیدگی به مشکل فقر روستاییان و معضلات حاصل از آن بود اشاره کرد . در طول دهه ٣٠ صد ها هزار نفر در جستجوی کار و به علل خشکسالی و یک دوره طوفان شن و گرد و غبار شدید كه موجب نابارور شدن مزارعشان شده بود، همچنین ماشینی شدن کشاورزی ،به کالیفرنیا مهاجرت کردند.
پاول و دوروتيا از اولين شاهدان اين مهاجرت عظيم بودند که آگاهانه از اهمیت آن به مستند سازی این رویداد پرداختند.
او معروفترين عكس خود را در اين دوران ثبت كرد؛ عكس مادر مهاجر كه از فلورنس تامپسون در سال ١٩٣٦ گرفت.
اين عكس يكى از ماندگار ترين تصاوير تاريخ عكاسى است كه به نماد رنج بشر، كسادى، ركود بزرگ، افسردگى و مهاجرت انبوه آمريكايى ها بدل شد.
در سال ١٩٣٩ لانگ و تيلور شروع به تهيه كتابى مصور از عكس هاى دوروتيا و نوشته هاى پاول به نام هجرت آمريكايى، با موضوع مهاجرت عظيم و عواقب آن كردند. اين كتاب از مهم ترين كتاب هاى عكاسى قرن بيستم است كه در سال ١٩٤٠ منتشر شد
لانگ در عكس هاى خود غالباً به چهار موضوع بيشتر پرداخته است؛ در درجه اول، او به اهميت ارتباط ميان كشاورزان و زمين هايشان، نا اميدىِ در حال رشد ميان كارگران و در مجموع افسردگى بزرگ مردم آمريكا مى پردازد.
همچنين نوعى از حس رها شدگى و ترك كردن در عكس هايى كه از خيابان هاى خالى، خانه هاى ترك شده و مزارع خالى از محصول مى گرفت ديده ميشود.
در عكس هاى پرتره اى كه در طول سفر هايش گرفته است،سوژه هاى او بيشتر مرد هاى افسرده، بى روح و بيكار بوده و بر عكس، پرتره هاى او از زنان شامل عكس هاى قهرمانانه از زنان قدرتمند مى شود.
در سال١٩٤٠ او به عنوان اولین زن برای عضويت موزه گوگنهايم برگزيده شد
يك سال بعد،در سال ١٩٤١پس از بمباران پرل هاربر توسط ژاپن و ورود ايالات متحده به جنگ جهانى دوم دولت آمريكا با فرض بر اينكه ژاپنى هاى ساكن آمريكا تروريست هاى بالقوه هستند آنان را اخراج و در اردوگاه هاى موقتى بازداشت كرد.دوروتيا لانگ به سفارش ارتش آمريكا مسئول پوشش اين رويداد شد.
اين ماموريت هر چند از سوى دولت آمريكا بود اما نتايج به دست آمده براي آن ها تهديد آميز و خطرناك مى نمود؛ چرا كه جانبدارى لانگ از ژاپنى ها و اعتراض او به اين تصميم عجولانه در عكس هاى او آشكار بود؛ در نتيجه اين عكس ها توقيف شده و او تا ٢٠ سال پس از آن قادر نشد عكس هايش را ببيند.
سرخورده و ناكام از تلاش براى تغيرات سياسى و اجتماعى و همينطور با بروز و افزايش امراض و درد هايش لانگ براى مدتى از عكاسى فاصله گرفت.
پس از پايان جنگ جهانى دوم او به دعوت انسل آدامز به عضويت مدرسه هنر هاى زيباى كاليفرنيا در آمد و به آموزش عكاسى پرداخت.
مدتى بعد براى پروژه نمايشگاه خانواده بشر در موزه هنر هاى مدرن نيويورك به همكارى با ادوارد استايكن پرداخت، اين نمايشگاه در سال ١٩٥٥ برگزار شد.
سال ١٩٥٦ ميلادى بود كه او به همراه پريكل جونز به شمال سان فرانسيسكو سفر كرده و در محلى به نام “بريسا وَلى” كه قرار بود به علت احداث سد غرق در آب شود به عكاسى پرداختند. لانگ به جاى عكاسى از ساختمان سد، تصميم گرفت نگاهى به زندگى مردم در اين دره بياندازد، دره اى كه چيزى به از بين رفتنش نمانده بود. برخى از عكس هايش در آن ها حاكى دغدغه هاى محيط زيستى اوست.
در طول دهه ٥٠ و ٦٠ او به سفر هاى خود ادامه داد؛ از جمله به ايرلند، ويتنام،پاكستان و هند رفته و براى مجله لايف تصاوير بسيارى تهيه كرد. او طى قراردادى با اين مجله از مورمون ها در يوتا و ايرلندى ها در كالتى كلير عكاسى كرد.
در سال ١٩٦٣ همسرش، پاول به عنوان كارشناس إصلاحات ارضى به همكارى با سازمان ملل متحد پرداخت، دوروتيا با همراهی پاول در سفر هایش، از اين فرصت براى ثبت زندگى در اقليم هاى مختلف بهره برد.
او سال هاى آخر زندگى اش را صرف كار كردن بر نمايشگاهش در موزه هنر هاى مدرن نيويورك كرد، طراحی چيدمانى خلاق براى عكس هايش در نمايشگاه را از دسامبر ١٩٦٤ شروع كرد، چرا كه به خوبى مى دانست كه مردم انتظار نمايشگاهى با عكس هاى مستند از او دارند؛ و اين امر خلاف ميل او بود او می خواست چیزی فراتر از تعدادی عکس مستند به نمایش بگذارد.
با اشاره به اين موضوع تاكيد مى نمود كه خواسته او بيرون كشيدن وجه كلى يك وضعيت بوده و نه اوضاع و شرايط خاص.
با این همه او در نهايت به برگزارى نمايشگاه نرسيد و مدتى قبل از آن در ١١ اكتبر ١٩٦٥ در سان فرانسيسكو و بر اثر سرطان مری درگذشت.